۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

انشالله گربه است!

حوزه خصوصی وسیعی ندارد...مادرم را می گویم که چهل و هفت ساله است و بیست و هشت سال است با بابام ازدواج کرده و در زدن قبل از ورود به اتاق به نظرش مسخره بازی بچه های ننر نسل جدید است و مهم نیست چندبار دعوا کرده ایم سر این موضوع و دادوقال و حتا حمایت بابا از خواسته ما ... راهش را خوب بلد است، دست آخر بغض می کند که قدرنشناسیم، هممون، اول همه هم بابامون...اینجور وقت ها بابا می شود "بابامون" و نه شوهر او .. قلق ما را خوب یاد گرفته است ...هیچ کدام دلمان نمی خواد او با آن حجم عظیم مهربانی ها و فداکاری هایش فکر کند قدرنشناسیم و ناسپاس ... همه خفه خون می گیریم و می افتیم به نازش را کشیدن و ماست مالی کردن ... اعتقاد چندانی به حوزه خصوصی ندارد، همین جوری است که رمز کارت بانکش را همه ما هم می دانیم و شماره حساب بانکی اش و رمز گاو صندوق طلا جواهراتش و صد البته هر ده بار که موبایلش زنگ بخورد نه بارش به یکی از ما می گوید که دستش بند است و تلفنش را جواب دهیم ...
و همین جوری است که وقتی سرش به کاری در آشپزخانه گرم است، تلفن که زنگ بزند می زند روی اسپیکر و همان طور که اینور اونور آشپزخانه می رود، چیزی از یخچال در می آورد یا شعله زیر قابلمه ای را کم می کند با تلفن هم حرف می زند. ما خانه باشیم یا نه، یکی از خواهرهایش یا خواهرشوهرهایش یا دوستانش خانه ما باشند یا نه، فرقی نمی کند... داشتم می پرسیدم رفته جواب آزمایش هایش را بگیرد یا نه؟ و باز نق می زدم که سر وقت آزمایش پاپ اسمیر نمی رود ها و من که بچه او هستم و نصف او سنم، حواسم هست که به موقع آزمایش برم. گفتم راستی! این پاپ اسمیر آخرم نشان داد یک عفونت جزئی واژن دارم، دکتر سه تا کپسول داده، هرکدام قد یک کوفته نخودچی و باید هر شب وقت خواب یکی را داخل واژن فرو کنم که عفونت را از بین ببره ...
سکوت کرد ...دست پاچه که می شود صدایش دورگه می شود یهو ...باصدای دورگه گفت البته تو که نمی تونی استفاده اش کنی داخل رحم، گفتی بهت کسپول خوراکی بده؟ ... این یعنی که باز کسی خانه مان است، خاله ای و عمه ای و دوستی و زن عمویی، باز تلفن را زده است رو اسپیکر و باز یک فامیل آخرین مکالمه تلفنی من و مامانم را می دانند... این یعنی حفظ ظاهر جلوی فامیلی که بچه هاشان همه مثل ما از شانزده هفده سالگی سکس داشته و دارند، که اصلن یکی از نشانه های مدرن بودنشان این است که هرکی دست دوست پسر دوست دخترش را بگیرد ببرد مهمانی های یکی از یکی لوس ترشان که دیگران قد و بالایش را برانداز کنند. این صدای دورگه یعنی حفظ ظاهر، یعنی درسته که ما مدرن شده ایم و همه پیرهن های یقه باز بی آستین بالای زانو می پوشیم، گیلاس پشت گیلاس مشروب خالی می کنیم و بعد سلام زن و مرد همه را می بوسیم... اما قرار نیست کسی حرفی بزند یا فکر کند که دختر و پسرهایمان با این پسر دخترهایی که دستشان را می گیرند می آورند مهمانی های لوس ما خدای ناکرده تماس جنسی هم دارند!
من دیگر خیلی جوان نیستم، نمی خواد سن شناسنامه ای منو باز بکوبید تو سرم و پوزخند بزنید که هنوز حتا سی سالش هم نشده و دم از پیری می زند. همین ایرانی بودن کافی است برای مچالگی، فرسوده شدن ...حالا اضافه کن آن همه سال تلاش و کار و در افتادن با سنت و عرف و قانون و دنیا ... آن همه از دست دادن ها، دل کندن ها، واقعیت ها را پذیرفتن ها، آن همه از دست دادن ها، از دست دادن ها، از دست دادن ها ... انقدر که " نداشتن" آشناترین واژه ها شده ... من دیگر حوصله و توان درافتادن با کسی را ندارم ... به صدایم رنگ اطمینان دادم و گفتم آره، معلومه که گفتم مامان. به جایش کپسول خوراکی داد ... صدای جلز ولز چیزی در تابه داغ آمد و صدای شاد همیشگی اش که دیگر اثری از آن دورگه شدن در آن نبود که می پرسید باز هم داره بارون میاد یا نه ...
مامان من می داند من با مردهای زیادی خوابیده ام، خاله ای که خانه مان بود می داند که من با مردهای زیادی خوابیده ام همان طور که می داند سه دخترش با مردان بسیاری خوابیده اند، من می دانم که مامان می داند و خاله هم... اما از همه مهم تر، ما همه قوانین نانوشته رل هایمان در مضحکه تئاتر "خاندان خوشبخت مدرن ایرانی" را خوب می دانیم .

۹ نظر:

  1. Sorry, but sounds so stupid to take pride in having or not having sex, who gives a fuck whether someone has had a sex before an age or not, I am not sure why I am so angry !!! ???? Sorry for the wrong tone though

    پاسخحذف
  2. من هم نمی دانم از چی عصبانی هستید، جایی هم کسی از پراید حرف نزد! مستدام باشید :-)

    پاسخحذف
  3. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  4. قربون تو دختر که این قدر خوب می‌نویسی: تجسم کامل از مادر و همسری نیمه سنتی در خانواده‌ی مدرن و روشنفکر ایرانی.

    پاسخحذف
  5. من تازه خواننده‌ت شدم.از نوشته‌هات خوشم اومد.
    موفق باشی

    پاسخحذف
  6. مامانتون عجب مهمون خویشتنداری داشته که جلوی خنده اش رو گرفته! من بودم پق می زدم. آخه مامانت فکر نکرد چه جوری می شه که آدم پاپ اسمر بکنه ولی باید به دکتر بگه که اون قرص ها رو نمی تونه استفاده کنه و قرص خوراکی باید بخوره.
    ((:

    پاسخحذف
  7. تازگی ها میخوانمت و زیاد هم میخوانم، بعضی ها را دوبار...اما همنوز سه بار نشده!
    خدمتتان عارضم که خلاصش میشود اینکه به شدت ارگازم روحی و ادبی شدم.
    --وبلاگی هم ندارم که در عوضش مستفیضت کنم! (که تازه اگر هم بکنم، احتمالن شاعرانه و عشقولانه خواهد بود و یا چیزهایی از همین دست...) پس لطفی بنما و بیشتر بنویس!!

    پاسخحذف