۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

یک جایی دورتر از این اطراف ...

فرید، دوست افغانم،آنفلونزا گرفته است؛ از همان آنفلونزاهای مد روز...یعنی خوکی! زنگ زدم برای احوالپرسی، به صدایم رنگ نگرانی دادم، از بهر ادب احوالپرسی از بیمار لابد! با آن لهجه شیرینش با خنده گفت کنار وطن!* تک وتارمار** می کنی ها! حقشه با پتکه و کلنگک*** جوابت دهم ها! این صاحب دولتتان این همه از تهاجم فرهنگی غرب بد میگه بیراه نیست ها! شدی عین این دخترکان افغان فرنگ درس خوانده که با دامن تنگ میاند وسط شهرنو**** راه رفتن ها! من از دست مجاهدین و طالبان جان سالم به در بردم، از زیر آن همه توپ و تانک و تفنگ و آوارگی وسربریدن ها! نکنه فکری شدی با بزمجه آنفلونزا قراره پس بیفتم بمیرم؟! این سوسول کاری ها مال این آدم های لوس غربی است، نه مال من و تو که خشت و گلمان از درد و رنجه...
* افغان ها به «هموطن» می گویند«وطن دار». دوست افغانم یک روزی که داشتیم چای نعنای تازه مراکشی می خوردیم واژه "وطن کنار" را برای ایرانی ها ساخت:-)
**تک تارمار در فارسی دری به معنای فیلم بازی کردن، نقش بازی کردن، ادا اصول اومدن است.
***یعنی همان توپ و تشر خودمان.
****شهرنو محله اعیان نشین شهر کابل است.

۲ نظر:

  1. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  2. من ذوق‌زده شدم، در کامنت‌م راجع به هویت بعضی‌ها سوتی دادم. قربون دستت آبجی، خودت کامنت‌مو حذف کن :دی

    پاسخحذف