من این جنس گریه را، این گریه های برای بهانه های پیش پاافتاده و بی ربط را دیگر می شناسم ... این گریه های عصبی پر از درد را ... گریه زن مو فرفری از جنس گریه سارا بود وقتی یک روز که با او قرار ناهار داشتم و وسط جلسه ای گیر افتادم و روی پیامگیرش پیغام گذاشتم که باید قرار ناهار را کنسل کنم زنگ زد و زد زیر گریه ...تلخ و عصبی ..با صدای بلند ...و وسط گریه بریده بریده می گفت چرا آخه؟ ...ما قرار بود ناهار با هم بخوریم ...تو..نباید..چرا کنسل؟ ...و من که وسط راهرو لخت و عور و دلگیر حیرت زده گوشی تلفن را در دست داشتم ...
این گریه درست شبیه گریه تکتم بود وقتی یک روز وسط صفحه بندی با خنده گفتم ایول! تو هم مثل من عادت داری تنوین را به شکل ن می نویسی. ولی طبق رسم الخط مجله باید همان شکل سنتی تنوین را حفظ کنیم، من هم همیشه این اشتباه را می کنم و دست آخر همه نوشته هامو یکبار از لحاظ درستی تنوین چک می کنم...خندیدم ...زد زیر گریه ...تلخ و عصبی...های های...و وسط گریه بریده بریده می گفت من اشتباه کردم ...خب چرا نباید ...یادم بود که ...تنوین ...و من خودکار در دست نیمه خم روی ورقه ها خشکم زد ...
گوله گوله اشک های سارا و تکتم که سرازیر شد من مبهوت بودم... بار اول گوشی به دست و بار دیگر خودکار به دست خشکم زد ... من دلیل تلخ پشت آن گریه های عصبی را با همه بودنم درک نکرده بودم ...با اینکه همان روز زنگ زدم به مادر سارا و رفتند او را به خانه خود آوردند و معلوم شد شوهر کتکش می زند و زور می گوید و تحقیر می کند و دکترها ممنوع کردند که مرد را هرگز دیگر ببیند و یکبار که بعد آن شوهر را دید تشنج عصبی گرفت ... با اینکه همان شب به مادر تکتم زنگ زدم و تکتم یک سال و نیم هرهفته روان شناس می رفت تا دوباره سرپا شد ... من جنس این گریه ها را روزی شناختم که بعد آوار رها شدن ها، رفتن ها، دل بستن ها، با مخ تو دیوار رفتن ها آنقدر ضعیف شدم و شکننده که کاغذها از دستم مدام فرو می افتادند و کسی کاغذها را برداشت و گفت می خوای من این کاغذها را ببرم ازشون برات کپی بگیرم؟ و من زدم زیر گریه ... تلخ و عصبی...های های ...با صدای بلند ... و وسط گریه بریده بریده می گفتم چرا شما ...می گید که ...کاغذها...می افتند..من...چرا...بعد.... و طرف دستش روی یقه پیراهنش مبهوت نگاهم می کرد و خشکش زده بود ...
این بار نه جا خوردم، نه مبهوت شدم، نه دستم جایی میان بند کیفم رو شانه یا در حال دستکش به دست کردن خشک شد ... شانه های زن را گرفتم...تو چشم های پر اشکش نگاه کردم و فقط گفتم من می فهمم ...
بی نظیر بود
پاسخحذفخیلی واقعن بی نظیر بود
پاسخحذفتجریه کردم این حالت رو بیشتر از یک بار (حتی اون در قطاری که بر عکس بقیه قطارها باید دکمه اش رو فشار داد تا باز بشه رو هم تجربه کردم.)
پاسخحذفچه خوب که دوباره می نویسی.
مرسی آیدین و افتر دارکنس :-)
پاسخحذفپس حس منو لابد خوب می فهمیی جایی دیگر. راستی میدونی من کی هستم مگه؟ :-)
آره جیگر جان نوشته هات امضا دارن :)
پاسخحذف:D
پاسخحذفاولین بار است میخانمتان، حسودی ام شد به قلمت، لینکتان کردم که حسادتم مستدام بماند.
پاسخحذفاینجا می نویسم : http://namaandan.blogspot.com/
پاسخحذفfogholade bood
پاسخحذف