۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

این درد مشترک ...

آمدم جلوی یکی از درهای ترام که ایستگاه بعدی پیاده شوم. زنی حدودن پنجاه ساله با موهای فرفری سیاه جلویم ایستاده بود، دختری با موهای بلوند خیلی روشن پشت سرم. این خط ترام که می ایستد، باید دکمه روی در را فشار دهی تا در باز شود. برعکس بعضی دیگر از ترام های این شهر که وقتی ترام در ایستگاه ها می ایستد، درها خودکار باز می شوند. ترام ایستاد، زن مو فرفری که جلو بود دکمه را فشار نداد، بعد چندثانیه دستم را دراز کردم و دکمه روی در را فشار دادم. برگشتم با لبخند رو به او گفتم درهای ترام های این لاین خودکار باز نمی شوند؛ باید دکمه در را فشار داد. از ترام بیرون آمدم، زن موفرفری و دختر مو بلوند هم. زن گفت اوه ببخشد نمی دونستم باید دکمه در را فشار داد، شانه بالا انداختم و گفتم چیز عجیبی نیست. اکثر لاین ها در ترام خودکار باز میشه خب. من هم اوایل نمی دانستم و باز لبخند زدم. ناگهان بی مقدمه زد زیر گریه ... های های...تلخ و هیستریک ... با صدای بلند...وسط گریه بریده بریده می گفت نه نه من خب نمی دونستم...نمی دونستم که ...درش باز نمیشه...باید ...نمی دونستم ...
من این جنس گریه را، این گریه های برای بهانه های پیش پاافتاده و بی ربط را دیگر می شناسم ... این گریه های عصبی پر از درد را ... گریه زن مو فرفری از جنس گریه سارا بود وقتی یک روز که با او قرار ناهار داشتم و وسط جلسه ای گیر افتادم و روی پیامگیرش پیغام گذاشتم که باید قرار ناهار را کنسل کنم زنگ زد و زد زیر گریه ...تلخ و عصبی ..با صدای بلند ...و وسط گریه بریده بریده می گفت چرا آخه؟ ...ما قرار بود ناهار با هم بخوریم ...تو..نباید..چرا کنسل؟ ...و من که وسط راهرو لخت و عور و دلگیر حیرت زده گوشی تلفن را در دست داشتم ...
این گریه درست شبیه گریه تکتم بود وقتی یک روز وسط صفحه بندی با خنده گفتم ایول! تو هم مثل من عادت داری تنوین را به شکل ن می نویسی. ولی طبق رسم الخط مجله باید همان شکل سنتی تنوین را حفظ کنیم، من هم همیشه این اشتباه را می کنم و دست آخر همه نوشته هامو یکبار از لحاظ درستی تنوین چک می کنم...خندیدم ...زد زیر گریه ...تلخ و عصبی...های های...و وسط گریه بریده بریده می گفت من اشتباه کردم ...خب چرا نباید ...یادم بود که ...تنوین ...و من خودکار در دست نیمه خم روی ورقه ها خشکم زد ...
گوله گوله اشک های سارا و تکتم که سرازیر شد من مبهوت بودم... بار اول گوشی به دست و بار دیگر خودکار به دست خشکم زد ... من دلیل تلخ پشت آن گریه های عصبی را با همه بودنم درک نکرده بودم ...با اینکه همان روز زنگ زدم به مادر سارا و رفتند او را به خانه خود آوردند و معلوم شد شوهر کتکش می زند و زور می گوید و تحقیر می کند و دکترها ممنوع کردند که مرد را هرگز دیگر ببیند و یکبار که بعد آن شوهر را دید تشنج عصبی گرفت ... با اینکه همان شب به مادر تکتم زنگ زدم و تکتم یک سال و نیم هرهفته روان شناس می رفت تا دوباره سرپا شد ... من جنس این گریه ها را روزی شناختم که بعد آوار رها شدن ها، رفتن ها، دل بستن ها، با مخ تو دیوار رفتن ها آنقدر ضعیف شدم و شکننده که کاغذها از دستم مدام فرو می افتادند و کسی کاغذها را برداشت و گفت می خوای من این کاغذها را ببرم ازشون برات کپی بگیرم؟ و من زدم زیر گریه ... تلخ و عصبی...های های ...با صدای بلند ... و وسط گریه بریده بریده می گفتم چرا شما ...می گید که ...کاغذها...می افتند..من...چرا...بعد.... و طرف دستش روی یقه پیراهنش مبهوت نگاهم می کرد و خشکش زده بود ...
این بار نه جا خوردم، نه مبهوت شدم، نه دستم جایی میان بند کیفم رو شانه یا در حال دستکش به دست کردن خشک شد ... شانه های زن را گرفتم...تو چشم های پر اشکش نگاه کردم و فقط گفتم من می فهمم ...

۹ نظر:

  1. تجریه کردم این حالت رو بیشتر از یک بار (حتی اون در قطاری که بر عکس بقیه قطارها باید دکمه اش رو فشار داد تا باز بشه رو هم تجربه کردم.)

    چه خوب که دوباره می نویسی.

    پاسخحذف
  2. مرسی آیدین و افتر دارکنس :-)

    پس حس منو لابد خوب می فهمیی جایی دیگر. راستی میدونی من کی هستم مگه؟ :-)

    پاسخحذف
  3. اولین بار است میخانمتان، حسودی ام شد به قلمت، لینکتان کردم که حسادتم مستدام بماند.

    پاسخحذف