یکم: بعد یک روز معمولی که هوا هم باز ابری و بارانی است، بیدار میشوی، جلوی آیینهی دستشویی همان وقت که با موی ژولیده و چشم خوابآلود مسواک را در دهان میچرخانی، مچ خودت را میگیری که هی آقا! من تو را امروز میخوام، دیروز هم میخواستم، فردا هم، هفتهی بعد هم، ماه بعد هم خواهانتم آقا، سال بعد؟ سال بعد هم آقا، مثل همهی سالی که گذشت، و سال قبلتر و سال قبلترش. مچ خودت را میگیری...یکی درست وسط مغزت وول وول میزند که هی آقا! من تو را همیشه میخواهم...ای لعنت به هرچه همیشه است و قولهای گندهی بیحساب و کتابی که در تئوری هم پشیزی نمیارزند، بعد میپرند وسط قیافهی مبهوت ژولیدهات در آینهی دستشویی...
دوم: من خود خدایی بودم/تو را ساختم/چون به تماشایت نشستم/ویران شدم* ...هی هی زمونه!
سوم: آهنگ گوش بدیم: ساقی شرابم ده/شراب نابم ده
چهارم: معمایی حل گشت ...باید از معمای حلشده بنویسم.
*شهاب مقربین این شعر را سروده است.
خوبه که :)
پاسخحذفمنتظر شرح معمای حل شده میمانیم.
همچنان: کجا میری فلونی؟ ترسم بری و بمونی... :دی ای داد و ای هوار از این ترسها...
پاسخحذفکاش داشتم. قطعی. نه این طور مثل پست آخرم بی جا و مکان.
پاسخحذفhey khanoom man to ra emrooz mikhaham, hey khanoom man... hey
پاسخحذف